ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

«مادرنوشت»

یک تصمیم خوب

این تصمیمی که گرفتم حاصل درس گرفتن از چیزهای مختلفه ، اتفاق هایی که دورو برم افتاده که یکم تلخ بوده (مثل مرگ یکی از آشنایان دور که خیلی هم جوون بوده و یا فوت شدن نوزاد 20 روزه دوستم و...) منو به فکر واداشت و باعث شد به چیزهای خوبی برسم: 1) این که زندگی من می تونه خیلی کوتاه باشه و  فرصت چندانی شاید نداشته باشم 2) این که وقتی شرایط سختی برای یک فردی پیش میاد، که حالا بعضی ها اون رو بلا تعبیر می کنن(که البته از نظر من بلا نیست و دانش ما از اون کمه)، نه تنها برای اون فرد که به حادثه نزدیکه یک آزمایش محسوب می شه، بلکه برای ما آدم های اطراف که اون رو می بینیم و یا می شنویم هم یک آزمایش محسوب می شه. الف) این که شاکر خدا باشم...
28 بهمن 1393

تصمیم، اجرا، تکرار، عادت!

روزهای آخر سال اومدن و امسال هم مثل برق و باد تموم داره می شه. تصمیم گرفتم یک تغییر و تحولاتی توی سبک زندگیم ایجاد کنم. سبک زندگی که چند روزه دچار اختلال شده و همین باعث کمی استرس در من شده. این تغییراتی رو که می خوام اعمال کنمو اینجا می نویسم که حتماً بهشون عمل کنم ایشالا اون هم به مدت ده روز. و هر روز تصمیم دارم یک گزارش کوچیک از روزمو اینجا ثبت کنم. 1-صبح ها حداکثر تا ساعت 9 بخوابم و تا جایی که می تونم زود تر از خواب پاشم و شب ها نیز حداکثر تا 12 بیدار باشم. 2-اولین کاری که صبح بعد از صبحانه انجام باید بدم رسیدن به خونه و برقراری نظم باشه.(2ساعت) 3-غذای خوشمزه و متنوع و سالم بپزم.(1.5 ساعت) 4-در روز یک ساعت یا بیشتر رو به ستیا...
28 بهمن 1393

نتیجه گیری های مادرانه به اندازه 13 ماه

من توی این یک سال به یک تجربه ها و نتایجی رسیدم اون ها ازین قراره: 1-طی مطالعه کم و بیشی که داشتم به این رسیدم که لازم نیست بشینم و به بچم چیزی رو یاد بدم، و صرفا برای آموزش به اون وقت بزارم یا بهش بگم فلان کار بده یا چه چیزی خوبه. باید اهل عمل باشم، تا خودم کار درستو همیشه و همه جا انجام ندم و صرفاً شعار بدم که این کارو بکن و این کارو نکن هیچ فایده ای نخواهد داشت. 2-یاد دادن یا آموزش دادن اصلاً به نظرم حد اقل تا 5 سالگی جالب نیست. چیزی که قصد دارم اتفاق بیوفته تنها کودکی کردن، شاد بودن و بازی های کودکانه هستش... به شدت با آموزش الفبا، حتی زبان انگلیسی ، و... در زیر سن پیش دبستانی مخالفم. چون مطمئنم بعدها معلم های خوبش زحمت این کارها ر...
27 بهمن 1393

تاتا نی نی

این روزها منمو یک سیزده ماهه شیرین تر از عسل. با این که زمستونه ولی هوا خیلی بهاریه و این واسه منه مامان که همیشه منتظر هوای خوبم خیلی عالیه ولی از یک طرف هم ازین که از برف و بارون خبری نیس حس خوبی به آدم نمی ده. دخترک تاتی تاتی کن من هنوزم که هنوز جرات نمی کنه بدون از چیزی گرفتن راه بره. ولی کلی با شتاب راه می ره وقتی دستشو می گیرم و کلی هم می خنده. خیلی خیلی هوشیار تر از قبله و طرز فکرش نسبت به گذشته پیچیده تر شده . مرحله دوم رشد روانی جنسی که فروید اسمشو مرحله مقعدی گذاشته این که بچه ها از نگه داشتن و یا تخلیه مدفوعشون لذت می برن. 1تا 3 سالگی. حالا به اون  لذت نمی دونم رسیده یا نه اما این روزها همش به دنبال جاهای خلوت و دنجه. همش ...
23 بهمن 1393

شروع استقلال در برابر شرم و تردید

نازنین یک ساله من مرحله اول زندگی تو پشت سر گذاشتی مرحله اعتماد در مقابل بی اعتمادی. که خیلی وابسته بود  به نقش و عمل من ، به این که به برآوردن نیازهات حساس باشم و مراقب پاسخگویی به نیازهات باشم. امیدوارم رابطه عمیقی که باید تو یک سالگی شکل می گرفت شکل گرفته باشه. رابطه صمیمانه با من یعنی مادرت که باعث نگاه مثبت تو به آدم های دیگه، به همسرت ، به دنیا و به آینده می شه. کاش همه مامان های روی زمین می دونستن که سال اول زندگی فرزندشون خیلی مهمه و خیلی سایه می اندازه تو جهان بینی کودکشون و تاثیر زیادی داره تو رابطه های آینده مخصوصا رابطه زناشویی و صمیمانه آینده کودکشون. احساس می کنم توی این مرحله موفق بودم سعی کردم تو این سال تنها تو اولویت ب...
1 بهمن 1393
1